اختراع دوربین عکاسی به شکل کنونی الهام گرفته از "اتاق تاریک" است. سابقهٔ "اتاق تاریک" مربوط به دوران پیش از میلاد است. "موزی" فیلسوف چینی و ارسطو و اقلیدس در سدهٔ ۵ و 4 قبل از میلاد تئوری سوراخ سوزنی را شرح داده بودند. در یونان باستان عقیده بر این بود که نور از چشم به سمت اشیا میتابد و بازتاب آن باعث دیدن میشود. ارسطو و اقلیدس با استفاده از تئوری سوراخ سوزنی تلاش کردند خلاف این نظریه را ثابت کنند. آنها در پشت سوراخ سوزنی صفحهای نیمهمات قرار میدادند تا بازتاب تصویر بر روی آن، با چشم دیده شود.
در قرن ششم میلادی نیز، "آنتمیوس" ریاضیدان بیزانسی در آزمایشهای خود از "اتاق تاریک" استفاده می کرد. آورده شده است که "ابن هیثم" در قرن 5هجری برای مشاهده کسوف از "اتاق تاریک" استفاده می کرده و با گسترش تئوری سوراخ سوزنی، در آزمایشهای خود برای نخستینبار از "اتاق تاریک" برای بررسی خواص نور استفاده کرده است.
"اتاق تاریک" یک جعبه تاریک بزرگ بود که تنها یک روزنه ریز و سوزنی برای عبور نور داشت که چشماندازهای روبهروی این روزنه، تصویری واضح و وارونه را در سطح مقابل آن ایجاد می کرد. "لئوناردو داوینچی" در قرن 16میلادی در یادداشت هایش این وسیله را Camera Obscura نامیده و از "سوراخ سوزنی" روی جعبه به عنوان Pine Hole نام برده است.
"اتاق تاریک" همچنین مورد توجه نگارگران و نقاشان بویژه نقاشان ایتالیایی بود که از بازتاب تصاویر بر روی سطح مقابل سوراخ سوزنی، به عنوان الگوی نقاشی استفاده می کردند. نقاشی به این شیوه با معیارهای واقعی همخوانی داشت و از پرسپکتیو صحیحی بهره می برد. بعدها با نصب یک عدسی محدب مقابل روزنه "اتاق تاریک" وضوح تصاویر افزایش داده شد. هرچند این تصاویر در آن زمان قابل چاپ نبودند اما "اتاق تاریک" نقش پایه ای در اختراع دوربین عکاسی داشت و با اختراع مواد حساس به نور و قراردادن آن در برابر روزنه سوزنی، تصاویر ثبت شدند.
گفتند ما رو نجات بده
گفتم از شب پاسی نگذشته طعمه گرگها خواهید شد.
کمی فکر کردند و سری تکان دادند و رفتند پیش چوپان؛
چوپان دست نوازشی برسرشان کشید،
علفی ریخت و گفت خوب بخورید،
فردا شما را به قصاب می فروشم.
خوب خوردند و آرام خوابیدند...
صبح فردا چوپان مرده بود!
سال و ماهش خوب یادم نیست؛ بهار 1390 بود، شاید. برای انجام یکی از پروژههای عکاسی، تو مناطق ییلاقی فریدونشهر که محل استقرار چند خانوار عشایری از ایل بختیاری بود، با "علیکوچولو" آشنا شدم. گوسفندها و بزها که از طلوع صبح به کوهها و مرتع های اطراف برده شده بودند، تازه از چرا برگشته بودند. مادر "علیکوچولو" به همراه پدر در حال تیمار بودند و برههارو برای شیرخوردن پیش مادراشون میبردند. ۷۰ هشتادتایی دام داشتند؛ بزو گوسفند، سفیدو سیاه. پدر "علیکوچولو" میگفت چند سال پیش از این، گوسفندامون خیلی بیشتر از این بود.
چند سالی بود ایران دچار خشکسالی شده بود. اون سال، تو فریدونشهر، بارون خوبی باریده بود و وضعیت مراتع خوب و سرسبز بود. گوسفندها دوقلوهای زیادی بهدنیا آورده بودند و حدود 30 بره قد و نیمقد، هدیهای بود که خدا به "علیکوچولو" و پدر و مادرش داده بود.
از "علیکوچولو" که تو جابجایی برهها به پدر و مادر کمک میکرد پرسیدم درس میخونی؟ آره کلاس دومم، گفتم برههاتو بیشتر دوستداری یا مدرسهرو؟ هم برههامو هم مدرسهرو. کدومو بیشتر دوست داری؟ یه خورده فکر کرد و چیزی نگفت؛ نمیتونست انتخاب کنه. بره سیاهشو داد دست مادرو رفت بره سفیدشو آورد. پرسیدم بره سیاهتو بیشتر دوستداری یا بره سفیدتو، باز نتونست انتخاب کنه. مامانرو بیشتر دوست داری یا بابارو؟ باز نتونست انتخاب کنه. پرسیدم زندگی تو کوه و دشتو بیشتر دوست داری یا زندگی تو شهرو؟ گفت کوه و دشت، تو شهر که بره نیست... بره سفیدشو داد دست پدر و رفت یه بره دیگه بیاره...
یک سفید چادر یا کانکس چندمتری، چند میز و نیکمت، یک تخته سبز یا سیاه، چند گچ سفید و رنگی، یک معلم یا سرباز معلم، و چند دانش آموز چندپایه؛ نه از تخته هوشمند خبری است، نه رایانه، نه لپ تاپ، نه تبلت، نه ویدئو پروژکتور، نه اینترنت، نه پوشش مخابرات، نه میکروسکوپ، نه تلسکوپ، نه آزمایشگاه، نه برق، نه آبخوری، نه سرویس بهداشتی، نه بوفه، نه وسایل ورزشی، نه کتابخانه هوشمند، نه آموزش آنلاین، نه ارتباط هوشمند معلم با والدین از محل کلاس، نه ارزیابی هوشمند و نه...
اگر تفاوت دنیای آموزشی دانش آموزان عشایری با دنیای آموزشی دانش آموزان مدارس معمولی را فاصله زمین تا ماه فرض کنیم، این فاصله با دانش آموزان مدارس هوشمند، زمین تا مریخ است. مرحوم "بهمن بیگی" در مقاله مشهور "طریق نجات" جمله قابل تاملی دارد: "نداشتن مدرسه، بی زیان تر از داشتن مدرسه عاطل است. کیفیت کم و مطلوب، بهتر از کمیت زیاد و نامطلوب است ".