گفتند ما رو نجات بده
گفتم از شب پاسی نگذشته طعمه گرگها خواهید شد.
کمی فکر کردند و سری تکان دادند و رفتند پیش چوپان؛
چوپان دست نوازشی برسرشان کشید،
علفی ریخت و گفت خوب بخورید،
فردا شما را به قصاب می فروشم.
خوب خوردند و آرام خوابیدند...
صبح فردا چوپان مرده بود!
سال و ماهش خوب یادم نیست؛ بهار 1390 بود، شاید. برای انجام یکی از پروژههای عکاسی، تو مناطق ییلاقی فریدونشهر که محل استقرار چند خانوار عشایری از ایل بختیاری بود، با "علیکوچولو" آشنا شدم. گوسفندها و بزها که از طلوع صبح به کوهها و مرتع های اطراف برده شده بودند، تازه از چرا برگشته بودند. مادر "علیکوچولو" به همراه پدر در حال تیمار بودند و برههارو برای شیرخوردن پیش مادراشون میبردند. ۷۰ هشتادتایی دام داشتند؛ بزو گوسفند، سفیدو سیاه. پدر "علیکوچولو" میگفت چند سال پیش از این، گوسفندامون خیلی بیشتر از این بود.
چند سالی بود ایران دچار خشکسالی شده بود. اون سال، تو فریدونشهر، بارون خوبی باریده بود و وضعیت مراتع خوب و سرسبز بود. گوسفندها دوقلوهای زیادی بهدنیا آورده بودند و حدود 30 بره قد و نیمقد، هدیهای بود که خدا به "علیکوچولو" و پدر و مادرش داده بود.
از "علیکوچولو" که تو جابجایی برهها به پدر و مادر کمک میکرد پرسیدم درس میخونی؟ آره کلاس دومم، گفتم برههاتو بیشتر دوستداری یا مدرسهرو؟ هم برههامو هم مدرسهرو. کدومو بیشتر دوست داری؟ یه خورده فکر کرد و چیزی نگفت؛ نمیتونست انتخاب کنه. بره سیاهشو داد دست مادرو رفت بره سفیدشو آورد. پرسیدم بره سیاهتو بیشتر دوستداری یا بره سفیدتو، باز نتونست انتخاب کنه. مامانرو بیشتر دوست داری یا بابارو؟ باز نتونست انتخاب کنه. پرسیدم زندگی تو کوه و دشتو بیشتر دوست داری یا زندگی تو شهرو؟ گفت کوه و دشت، تو شهر که بره نیست... بره سفیدشو داد دست پدر و رفت یه بره دیگه بیاره...
یک سفید چادر یا کانکس چندمتری، چند میز و نیکمت، یک تخته سبز یا سیاه، چند گچ سفید و رنگی، یک معلم یا سرباز معلم، و چند دانش آموز چندپایه؛ نه از تخته هوشمند خبری است، نه رایانه، نه لپ تاپ، نه تبلت، نه ویدئو پروژکتور، نه اینترنت، نه پوشش مخابرات، نه میکروسکوپ، نه تلسکوپ، نه آزمایشگاه، نه برق، نه آبخوری، نه سرویس بهداشتی، نه بوفه، نه وسایل ورزشی، نه کتابخانه هوشمند، نه آموزش آنلاین، نه ارتباط هوشمند معلم با والدین از محل کلاس، نه ارزیابی هوشمند و نه...
اگر تفاوت دنیای آموزشی دانش آموزان عشایری با دنیای آموزشی دانش آموزان مدارس معمولی را فاصله زمین تا ماه فرض کنیم، این فاصله با دانش آموزان مدارس هوشمند، زمین تا مریخ است. مرحوم "بهمن بیگی" در مقاله مشهور "طریق نجات" جمله قابل تاملی دارد: "نداشتن مدرسه، بی زیان تر از داشتن مدرسه عاطل است. کیفیت کم و مطلوب، بهتر از کمیت زیاد و نامطلوب است ".